تا جایی که فهمیده‌ ام...
 
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان
•*♥*• دلنــوشـــته هـای دلــــــنشـین •*♥*•
AsheGhaNe haye Man





تا جایی که فهمیده‌ ام


قرار نبوده این‌ قدر وقتمان را در آخور‌ های سر پوشیده‌ ی تاریک بگذرانیم به جای چریدنِ زندگی و چهار نعل تاختن دردشتهای بی‌مرز.


قرار نبوده تا نم باران زد دست‌ پاچه شویم و زود چتری ازجنس پلاستیک روی سر‌ بگیریم مبادا مثل کلوخ آب شویم.


قرار نبوده اینقدردور شویم و مصنوعی.


ناخـــــن‌هـــــای مصنـــــوعـــــــی!


خنده‌هـــــــای مصنوعـــــــــی!


آواز‌هـــــای مصنوعـــــی!


دغـــدغــــه‌هــــای مصنــوعـــی ...


حتما‌ً قرار نبوده بزهایی باشیم که سنگ‌ نوردی مصنوعی در سالن می کنند به جای فتح صخره‌های بکر زمین.


هر چه فکر می‌کنم می بینم قرار نبوده ما اینچنین با بغل دستی های‌ مان در رقابت‌ های تنگانگ باشیم تا اثبات کنیم جانور بهتری هستیم، این همه مسابقه و مقام و رتبه و دندان به هم نشان دادن برای چیست؟


قرار نبوده همه از دم درس خوانده‌ بشویم، از دم دکترا به دست بر روی زمین خدا راه برویم، بعید بدانم راه تعالی بشری از دانشگاه ها و مدرک های ما رد بشود …


باید کسی هم باشد که گوسفندها را هی کند ، دراز بکشد نیلبک بزند با سوز هم بزند و عاقبت هم یکروز در همان هیات چوپانی به پیامبری مبعوث شود.


یک کاوه لازم است که آهنگری کند که درفش داشته باشد که به حرمت عدل از جا برخیزد و حرکت کند …


قرار نبوده این‌ همه در محاصره‌ی سیمان و آهن، طبقه روی طبقه برویم بالا، قرار نبوده این تعداد میز و صندلی‌ِ کارمندی روی زمین وجود داشته باشد ،‌ بی‌ شک این همه کامپیوتر و پشت‌های غوز کرده‌‌ی آدمهای ماسیده در هیچ کجای خلقت لحاظ نشده بوده؛


تا به حال بیل زده‌اید؟


باغچه هرس کرده‌اید؟


آلبالو و انار چیده‌اید؟…


کلاً خسته از یک روز کار یَدی به رختخواب رفته‌ اید؟


آخ که با هیچ خواب دیگری قابل مقایسه نیست…


این چشم‌ ها برای نور مهتاب یانور ستارگان کویر،‌ برای دیدن رنگ زرد گل آفتابگردان برای خیره شدن به جاریِ آب شاید، اما برای ساعت پشت ساعت، روز پشت روز، شب پشت شب خیره ماندن به نور مهتابی مانیتورها آفریده نشده‌اند.


قرار نبوده خروس ها دیگر به هیچکار نیایند و ساعت‌ های دیجیتال به‌ جایشان صبح‌ خوانی کنند.


آواز جیر جیرک‌ های شب‌ نشین حکمتی داشته حتماً، که شاید لالایی طبیعت باشد برای به خواب رفتن‌ ما تا قرص خواب‌ لازم نشویم و اینطور شب تا صبح پرپر زدن اپیدمی نشود.


من فکر می کنم قرار نبوده کار کردن، جز بر طرف کردن غم نان، بشود همه‌‌ی دار و ندار زندگیمان، همه‌ی دغدغه‌ ی زنده بودن‌ مان.


قرارنبوده کنار هم بودن و زاد و ولد کردن، این همه قانون مدنی عجیب و غریب و دادگاه و مهر و حضانت و نفقه و زندان و گرو کشی و ضعف اعصاب داشته باشد.


قرار نبوده اینطور از آسمان دور باشیم و سی‌ سال بگذرد از عمر‌مان و یک شب هم زیر طاق ستاره‌ ها نخوابیده باشیم.


قرار نبوده من از اینجا و شما ازآنجا ، صورتک زرد به نشانه‌ی سفت بغل کردن و بوسیدن و دوست داشتن برای هم بفرستیم.


چیز زیادی از زندگی نمی دانم، اما همینقدر می دانم که این‌همه “ قرارنبوده ”‌ ای که برخلافشان اتفاق افتاده،
همگی‌ مان را آشفته‌ و سردرگم کرده…


آنقدر که فقط می‌ دانیم خوب نیستیم


از هیچ چیز راضی نیستیم


اما سر در نمی‌آوریم چرا

...

 

http://www.uploadtak.com/images/z7854_fb21.jpg



نظرات شما عزیزان:

saied
ساعت18:27---7 تير 1392
خیلی به دلم نشست.واقعا متن دوستداشتنی ای بود.ممنون به خاطر احساس قشنگی که نوشتی.

الی.سراج
ساعت22:10---7 فروردين 1392
خیلی عالی بود عالی عالی عالی
دست گلت درد نکنه


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: